سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خداوند، آدم هفتاد ساله ای را که در رفتار و جلوه، چون جوان بیست ساله است، دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

حکایت آن روزها - دختری با کوله‏ باری از امید
Search Engine Optimization
نویسنده : یاسی


 

  رهگذر بیابانم میشوی

 

خوب یادم هست...
آن روز ها که تنها دغدغه ی زندگیت دست شکسته ی عروسک مخملیت بود، صبور تر بودی!
آن روز ها که منتهای دوریت از خانه باغ سیب همسایه بود، نزدیک تر بودی!
آن روز ها که دل در گرو عشق داشتی، مهربان تر بودی!
آن روز ها که نهایت آرزویت لحظه ای آرمیدن در آغوش دلدار بود، عاشق تر بودی!
آن روز ها که تنها دلخوشی ات تقاضای اندکی سهم بیشتر از محبت اطرافیان بود، لطیف تر بودی!
آن روز ها که هنوز دود این شهر سیاه دریچه ی دلت را سد نکرده بود، سرخ تر بودی!
آن روز ها که هنوز این آسمان خراش های بی وجدان آسمان دلت را محدود نکرده بود‍، آبی تر بودی!
روز ها رفتند و تو ذره ذره کم شدی...دور شدی... نامهربان شدی... سنگدل شدی... سیاه شدی...
روزگار غریبیست نازنین! کاش روزگار آنقدر غریب بود که می شد درد را از چروک دل سنگی اش فهمید...
آیا کسی هست که مرا به دوران خوش انسان بودن برگرداند؟!

 

پی نوشت:

1- وقت بیداریست... وقت سر زدن به دشت زندگی و درو کردن خاک قسمت است... صبح می آید... نرم و آهسته... به نرمی پر پروانه... به آهستگی پای آرامش... صبح می آید...

2- این روز ها غرق شدن در لحظه هایی که ندارمت، که نیستی، بیشتر آزارم میدهد، نازنین! این روز ها دلم تنگ شده برای عابری که مُهر سکوتم رابشکند، نازنین!

 

 


جمعه 86/12/3 ساعت 11:2 صبح

همه ی نوشته های من
رفتن دلیل نبودن نیست
بر در می‏خانه رفتن کار یکرنگان بود
[عناوین آرشیوشده]
فهرست
208239 :کل بازدیدها
4 :بازدید امروز
55 :بازدید دیروز
موضوعات وبلاگ
درباره خودم
حکایت آن روزها - دختری با کوله‏ باری از امید
لوگوی خودم
حکایت آن روزها - دختری با کوله‏ باری از امید
لینکهای مفید

جستجوی وبلاگ من
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

آوای آشنا
اشتراک
 
نوشته های قبلی
تیر 85
مرداد 85
شهریور 85
مهر 85
آبان 85
آذر 85
د ی 85
بهمن 85
اسفند 85
فروردین 86
اردیبهشت 86
خرداد 86
تیر 86
مرداد 86
شهریور 86
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
لوگوی دوستان








لینک دوستان

بیابان گرد
پاک دیده
آدمک ها
لعل سلسبیل
برگ بید
ناگفته های آبجی کوچیکه
روزنوشت یک دانشجو
پاسبان *حرم دل* شده ام
دم مسیحایی
دختر مشرق...هاترا
من دیگه مشروط نمیشم
نغمه ی غم انگیز
رقص در غبار
من او
شما ها

ویرایش قالب